سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

انشاالله روزی لیاقت داشته باشیم که از کارگزاران ارمام شهر مهدوی باشیم

نان جوین مدینه یا زندگى در کنار خلیفه

hمام جواد علیه السلام به دعوت و اصرار ماءمون خلیفه ى عباسى ، مجبور به ترک مدینه و اقامت در شهر بغداد، و زندگى در کنار خلیفه .

مردم براى جلب توجه مردم ، و تقویت پایه هاى حکومت خود، امکانات و وسایل آسایش و رفاه زندگى دنیوى را، براى امام فراهم نمود.

حسین مکارى مى گوید: یک بار که به منزل امام جواد علیه السلام در بغداد وارد شدم و وضع زندگى ظاهرى وى را مشاهده کردم ، پیش خود گفتم : او هرگز به موطن خویش (مدینه ) باز نمى گردد!

ناگهان متوجه شدم ، امام علیه السلام سر به زیر انداخت ، و سپس سر را بالا آورد، رنگ چهره و رخسارش به زردى گرایید، و با حالتى از خشم و غضب به من فرمود: اى حسین ! نان جوین و نمک سائیده در شهر مدینه و در کنار حرم جدم رسول خدا، هر آینه برایم بهتر و محبوب تر از این وضعیتى است که مشاهده مى کنى !

با این سخن امام ، متوجه شدم که سخن سرى و مخفیانه ى من که هیچ غیر از خودم به آن آگاه نبود، موجبات ناراحتى وى را فراهم نموده ، و او با این سخن شیرین و بیدارگر، از ضمیر و باطن من خبر داد، و به من فهماند که او به دنیا و و ظواهر آن دلبستگى ندارد(169).

پاسخنامه ى فراموش شده و خبر از بیمارى

محمد بن فضیل صیرفى نامه اى به امام جواد علیه السلام نوشت و در آن سؤ ال کرد: آیا سلاح پیامبر نزد شماست ؟ ولى فراموش کرد نامه را خدمت حضرت به فرستد.

مى گوید: در کمال ناباورى شخصى از حضرت آمد و نامه اى که در آن دستور فرموده بود تا بعضى از احتیاجات حضرتش را فراهم نمایم ، نوشته بود: سلاح پیامبر نزد من است ، و این سلاح مانند تابوت در میان قوم بنى اسرائیل است ، وقتى که هر امامى از ما از دنیا مى رود آن را به دست امام پس از خودش مى سپارد.

او مى گوید: جهت زیارت خانه ى خدا به مکه مشرف شده و پس از آن قصد زیارت حرم نبوى در مدینه را داشتم . من در مکه بودم و امام جواد علیه السلام در مدینه ، مطلبى در ذهن داشتم که غیر از خدا هیچ کس از آن باخبر نبود. وقتى که وارد مدینه شده و به دیدار حضرت شتافتم ، فرمود: از آنچه در ذهن دارى استغفار کن ، و از اینگونه نیتها پرهیز و دورى کن .

یکى از افرادى که با من دوست بود، پرسید: قصه چیست ؟ گفتم : به هیچ کس نخواهم گفت .

هنگام وداع و خداحافظى فرمود: یکى از پاهایت درد خواهد گرفت و دچار بیمارى مى شود. پس صبر کن ، و هر کس از شیعیان ما اگر در برابر بیمارى صبر داشته باشد، و زبان به شکایت نگشاید، خداوند پاداش هزار شهید به او مى دهد.

به طرف مکه در حرکت بودم ، در بین راه یکى از پاهایم مشکل پیدا کرد، و چندین ماه از درد و رنج ناراحت بودم .

سال بعد جهت زیارت خانه ى خدا به شهر مکه سفر کرده و خدمت آن حضرت رسیدم ، عرض کردم : جانم به فرایت اى پسر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، درد پا آسایش را از من گرفته است ، دعایى بخوانید تا بهبود پیدا کنم .

فرمود: آن پایت که اکنون درد مى کند خیلى مهم نیست : پاى سالمت را بیاور تا دعایى بر آن بخوانم .

امر امام را اطاعت نموده و پایم را جلو آورده و حضرت دعایى خواند، پس ‍ از حرکت کردن احساس کردم که پاى سالم من آثار درد در آن ظاهر شد، ولى درد و رنج پس از مدتى کوتاه از بدن و پاهاى من بیرون رفت و سلامتى و صحت دوباره را باز یافتم

 



نوشته شده در دوشنبه 91 مهر 24ساعت ساعت 7:41 عصر توسط کارگزار آرمان شهر مهدوی| نظر بدهید

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin