السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
انشاالله روزی لیاقت داشته باشیم که از کارگزاران ارمام شهر مهدوی باشیم
تحقیقات جالب یک غیر مسلمان در موردتأثیرات "الله" بر انسان
از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه "الله" با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد...
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان اخیرا تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده که ذکر کلمه جلاله "الله" و تکرار آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند.
این پژوهشگر غیرمسلمان هلند میگوید: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن میخوانند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله "الله" و تکرار آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق میکردم از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر "الله" کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه "الله" با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام که حرف دوم "الله" است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان میشود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه "الله" تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه میدهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب میشود.
به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید: "الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئن القلوب".
چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه الزهرا علیهاسلام:
امام رضا (ع) از پدران گرامیش از امام علی (ع)نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
پیامبر اکرم فرمود:« چرا از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»
روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)»
وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است.»
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»
فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند »
رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است »
رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام میفرماید:« هیچ کس نمیداند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.»
روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها باسما فرمود:« چه بد است این تختههایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن میگذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.»
اسماء گفت:« من که درحبشه بودم، میدیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست میکردند و مرده را داخل آن میگذاشتند.»
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبهدار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچهای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمیشود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»
درونم شگوه ای دارم زدنیا ز دنیایی پر از آشوب و بلوا زدنیایی که رنگش رنگ جهل است سیه بودن بسی آسان و سهل است جهانی با هزاران نوع سیاست پلیدانی به دنبال ریاست یکی غرق فساد و حقه بازی یکی دنبال دنیایی مجازی یکی محو خیانت کاری خویش یکی مست از خیال و ساده اندیش هزاران مدعی،اما سخن باز همه دنبال خویش و طعنه انداز قسم بر خاک جبهه من برآنم که بی پرده کلامم را بخوانم الا ای مردمان هوشیار باشید زغفلت غافل و بیدار باشید که دشمن در کمین انقلاب است علی زین ماجرا در اضطراب است اگر فرهنگ جبهه زنده گردد ولایت تا ابد،پاینده گردد امان از دشمن و از رخنه هایش امان از انتقام فتنه هایش اگر سستی شود در نهضت ما خیانت ها شود بر عزت ما بیا پس پیروی کن حیدرت را عمل کن گفته های رهبرت را که این رهبر،از آن سرور جدا نیست و این مکتب،از آن مکتب سوا نیست نظام بی ولایت،بی نظام است رسالت،بی ولایت،ناتمام است نظام بی ولی،معنا ندارد عدالت بی علی،معنا ندارد وجود او نجات انقلاب است حضور او ثبات انقلاب است ولایت حاصل عمر امام است گل فرمایشاتش این کلام است اگر همواره با رهبر نباشید پی آسایش کشور،نباشید سخن هایش صلاح مسلمین است تمام کوشش او حفظ دین است ((در این برهه اگر رهبر نباشد حکومت را کسی محور نباشد یقینا دشمنان چشم انتظارند چنین روزی به کشور پا گذارند)) اگر هر گفته اش اعمال می گشت کجا کشور به این احوال می گشت ((اگر اینجا مثال کوفه گردد علی آواره در هر کوچه گردد عدو رخنه در این ملت نماید وطن را غرق در ذلت نماید)) علی باید در این برهه نماید که پیغام شهیدان را رساند علی باید بماند ای مسلمان بیا بیعت نما با او قرآن بیا تا دشمنت این را بداند علی هرگز دمی تنها نماند بیا تا کوری چشم همان ها که فتنه می کنند در کشور ما بیا در نهضت سرخ حسینی برای شادی ،روح خمینی شاعر:وحید قاسمیان(تنها)
نقش امام سجاد در تبلیغ نهضت عاشورا
زمینه تبلیغ پس از شهادت شهدا و وقوع فاجعه و خاموش شدن احساسات کینهتوزانه و طمعکارانه و جانشین شدن احساسات رقتانگیز و پیدایش جنبه مظلومیت و حق به جانبی طبعاً بیشتر فراهم شد و در حقیقت مرحله بهرهبرداری از یک طرف و معرفی حقیقت آنچه بوده و دریدن پردههای تاریکی که تبلیغات دروغین ایجاد کرده بود (از طرف دیگر) از بعد از شهادت اباعبدالله به وسیله اهلبیت مکرمش انجام یافت. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید: «ان الفتن اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت» (خطبه 91) علت این است که در غوغای فتنه، انسان در آن غرق است و وقتی که انسان در داخل جریان باشد نمیتواند درست ببیند. از کنار بهتر میتوان دید. این است که زمینه روشن کردن اذهان طبعاً بعد از ختم جریان بهتر فراهم است و لهذا نقش عمده تبلیغات بر عهده اهلبیت و اسیران است.
روز یازدهم جلادهای ابنزیاد میآیند اهلبیت را سوار شترهای بیجهاز میکنند و یکسره حرکت میدهند، و اینها شب دوازدهم را شاید تا صبح یکسره با کمال ناراحتی روحی و جسمی، طی طریق میکنند. فردا صبح نزدیک دروازه کوفه میرسند. دشمن مهلت نمیدهد. همان روز پیش از ظهر اینها را وارد شهر کوفه میکنند. ابنزیاد در دارالاماره خودش نشسته است. یک مشت اسیر، آن هم مرکب از زنان و یک مرد که در آن وقت بود. لقب بیماری برای حضرت سجاد (علیهالسلام) فقط در میان ما ایرانیها پیدا شده است. نمیدانم چطور شده است که فقط ما این لقب را میدهیم. امام زینالعابدین بیمار! ولی در زبان عرب هیچوقت نمیگویند: علیبنالحسین المریض. این لقبی است که ما به ایشان دادهایم. ریشهاش البته همین مقدار است که در ایام حادثه عاشورا، امام علیبنالحسین سخت مریض بود. (هرکس در عمرش مریض میشود کیست که در عمرش مریض نشود؟) مریض بستری بود، مریضی که حتی به زحمت میتوانست حرکت کند و روی پای خود بایسته و با کمک عصا میتوانست از بستر حرکت کند. در همان حال امام را به عنوان اسیر حرکت دادند.
اما سجاد (علیهالسلام) را بر شتری که یک پالان چوبی داشت و روی آن حتی یک جل نبود، سوار کردند. چون احساس میکردند که امام بیمار و مریض است و ممکن است نتواند خودش را نگه دارد، پاهای حضرت را محکم بستند. غل به گردن امام انداختند. با این حال اینها را وارد شهر کوفه کردند. دیگر کوفتگی، زجر، شکنجه، به حد اعلا است. وقتی که علیبنالحسین عرضه میشود بر پسر زیاد، (ابن زیاد) میگوید: تو که هستی؟ فرمود: من علیبنالحسین ام. گفت: مگر علیبن الحسین را خدا نکشت؟
حضرت فرمود: برادری داشتم به نام علی که مردم او را کشتند. ابنزیاد گفت: بلکه خدا او را کشت. حضرت فرمود: البته خداوند جانها را هنگام مردن میستاند... ابنزیاد خشم گرفت و گفت: بر پاسخ من جرأت میکنی و هنوز توان رد بر مرا داری؟ او را ببرید و گردنش را بزنید.
امام سجاد فرمود که: ما دوازده نفر بودیم که ما را به یک ریسمان بسته بودند، یک سر ریسمان به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه ما زینب و با این حال ما را وارد مجلس یزید کردند، آن هم با چه تشریفاتی که او برای مجلس خودش مقرر کرده بود، که یک جملهای در همان حال، امام سجاد به یزید فرمود که او را عجیب در مقابل مردم خجل و شرمنده (کرد) و سرکوفت داد که انتظار نداشت اسیر چنین حرفی بزند. فرمود: یزید! اتأذن لی فی الکلام؟؛ اجازه هست که یک کلمه حرف بزنم؟ گفت: بگو، ولی به شرط این که هذیان نگویی. فرمود شایسته مثل من در چنین مجلسی هذیان گفتن نیست. من یک حرف بسیار منطقی دارم. تو به نام پیغمبر این جا نشستهای، خودت را خلیفه پیغمبر اسلام میدانی، من سؤالم فقط این است (البته این را حضرت میخواست بفرماید که مردم دیگر را متوجه و بیدار کند) اگر پیغمبر در این مجلس بود و ما را که اهلبیتش هستیم به این حالت میدید چه میگفت؟ مدت توقف اهلبیت در شام بسیار بر آنها سخت گذشته است و این روایتی است از حضرت سجاد (علیهالسلام) که از ایشان سؤال کردند که: آقا! در میان مواقفی که بر شما گذشت، از کربلا، از کوفه، از بین راه، از کوفه تا شام، از شام تا مدینه، کجا از همه جا بیشتر بر شما سخت گذشت؟ ایشان فرمود: الشام، الشام، الشام؛ شام از همه جا بر ما سختتر گذشت و علت آن ظاهراً بیشتر آن وضع خاصی بود که در مجلس یزید برای آنها پیش آمد. در مجلس یزید حداکثر اهانت به آنها شد. ببینید این زینالعابدین که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتهی بعدها دیگر بیماری نداشت، با ائمه دیگر فرق نمیکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروف اهل منبر، چهل منزل را با آن غل و زنجیر تا شام آمده بود وقتی بالای منبر رفت، چه کرد؟ چه ولولهای ایجادکرد؟! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت: الان مردم میریزند و مرا میکشند. دست به حیلهای زد ظهر بود، یک دفعه به مؤذن گفت: اذان، وقت نماز دیر میشود! صدای مؤذن بلند شد. زینالعابدین خاموش شد. مؤذن گفت: اللهاکبر، اللهاکبر، امام تکرار کرد: اللهاکبر، اللهاکبر، مؤذن گفت: اشهدانلاالهالاالله، باز امام حکایت کرد. تا رسید به شهادت به رسالت پغمبر اکرم، تا به اینجا رسید، زینالعابدین فریاد زد: «مؤذن! سکوت کن.» رو کرد به یزید و فرمود: «یزید! این که در اینجا اسمش برده میشود، و گواهی به رسالت او میدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید، کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت میدهید؟... تا آن وقت اصلاً مردم درست آگاه نبودندکه چه کردهاند.
آن وقت شما میشنوید که یزید بعدها اهلبیت پیغمبر را از آن فزا بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمانبن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمتری بود، آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما میشنوید که یزید بعد دیگر پس زیاد را لعنت میکرد، هی میگفت: تمام، گناه او بود. اصلاً منکر شد، که من چنین دستوری ندادم، ابنزیاد از پیش خود چنین کاری کرد. چرا؟ چون زینالعابدین و زینب اوضاع و احوال را برگرداندند.
برای علیبنالحسین فرصتی نظیر فرصت امام اباعبدالله، پدر بزرگوارش پیدا نشد، هم چنان که فرصتی نظیر فرصتی که برای امام صادق پدید آمد پیدانشد، اما برای کسی که میخواهد خدمتگذار اسلام باشد، همه مواقع فرصت است، ولی شکل فرصتها فرق میکند.
ببینید امام زینالعابدین، به صورت دعا چه افتخاری برای دنیای شیعه درست کرده؟! و در عین حال در همان لباس دعا امام کار خودش را میکرد.
بعضی خیال کردهاند امام زینالعابدین، چون در مدتی که حضرت بعد از پدر بزرگوارشان، حیات داشتند قیام به سیف نکردند، پس گذاشتند قضایا فراموش شود. ابداً (چنین نیست)، از هر بهانهای استفاده میکرد که اثر قیام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد. آن گریهها، که گریه میکرد و یادآوری مینمود برای چه بود؟ آیا تنها یک حالتی بود مثل حالت آدمی که فقط دلش میسوزد و بیهدف گریه میکند؟! آیا میخواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین قیام کرد و چه کسانی او را کشتند؟ این بود که گاهی امام گریه میکرد، گریههای زیادی.
روزی یکی از خدمتگزارنش عرض کرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ (فهمید که امام برای عزیزانش میگرید)
فرمود: چه میگویی؟! یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت، قرآن عواطف او را این طور تشریح میکند: (و ابیضت عیناه من الحزن.) من در جلوی چشم خودم هجده یوسف را دیدم، که یکی پس از دیگری بر زمین افتادند. برگرفته از وبلاگ
یکی از خوانندگان گرامی مجله موعود این پرسش را مطرح کردهاند که، حضور حضرت حجّت(ع) چه سودی برای جهان هستی دارد؟ ایشان که غایبند و حکومتی هم که تشکیل ندادهاند؛ درست است که در آینده، حکومت تشکیل میدهند، امّا در حال حاضر فایدة ایشان در جهان هستی چیست؟ پرسش ایشان را بر اساس بیانات آیت الله جوادی آملی پاسخ میدهیم.
برای پاسخ به این پرسش ذکر چند مطلب ضرورت دارد:
1. انسان، طبق فرمودة قرآن کریم به سوی خدای سبحان در حرکت است و پایان سفرش ملاقات با خداست: «یا أیّها الإنسان إنّک کادحٌ إلی ربّک کدحاً فملاقیه؛1 ای انسان حقّاً که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد.»
بشر برای رسیدن به این هدف، به دو محور اصلی مُلکی (ظاهری) و ملکوتی (باطنی) نیاز دارد. انسان در محور مُلکی و ظاهری به رهبری نیازمند است که همان موضوع امامت، یعنی ادارة جامعه و کشورداری و رهبری نظام است. محور دوم که بسیار مهمتر از اوّلی است و تکیهگاه آن به شمار میرود، رهبری باطنی و ملکوتی است. این سیر، سیری عمودی و طولی است که صیرورت نیز خوانده میشود؛ یعنی انسان در درون خود سفری با مراتب و منازل متعدّد دارد و برای پیمودن این منازل، نیازمند رهبری انکارناپذیر است. سیر یعنی حرکتی (ظاهری) که در همة اجرام زمینی و آسمانی وجود دارد؛ امّا صیرورت؛ یعنی تحوّل و شدن و از نوعی به نوعی دیگر و از منزلتی به منزلت دیگر؛ یعنی تکامل یافتن.
یک خودرو که شتابان در بزرگراه پیش میرود و میوهای که مرحلههای گوناگون را پشت سر میگذارد، هر دو حرکت دارند، امّا اوّلی به نحو سیر است و دومی به نحو صیرورت؛ یعنی میوه از خاک حرکت کرده، به مرحلة شکوفه رسیده و پس از آن به میوة خام و پخته تبدیل شده است. این شدن را که حرکتی درونی است، صیرورت مینامند. انسانها نیز بدون استثنا، در تحوّل درونی و صیرورتی به سر میبرند که نهایت آن لقای حق، تبارک و تعالی است.
2. وقتی معلوم شد انسان در صیرورت است و به سوی خدا حرکت میکند، ناگزیر باید حرکت دهندهای داشته باشد؛ زیرا در هر حرکتی وجود متحرّک، محرّک، مسیر، ابتدا و انتها (هدف) ضرورت دارد و مهمتر از همه، وجود رهبری است که متحرّک را به هدف نهایی هدایت کند.
3. افزون بر امور عادّی و مادّی انسان (زندگی روزمره) تمام اعمال عبادی و باطنی انسان نیز به رهبر نیاز دارد؛ یعنی همانگونه که تأمین معاش و امور ظاهری و زندگی اجتماعی انسان، نیازمند رهبر است، تمام عبادتها و اعمال باطنی وی نیز که با صیرورت و تحوّل درونی همراه است، به محرّک و رهبری نیاز دارد تا آنها را هدایت و به سرمنزل مقصود (قرب الی الله) برساند.
4. امامان معصوم(ع) علاوه بر رهبری ظاهری و ادارة ملکی جامعه، رهبری ملکوتی جامعة بشری را نیز بر عهده داشتند. همان گونه که گذشت، سیر باطنی انسان (صیرورت او) از نظر اهمّیت با سیر ظاهری، مُلکی و دنیایی قابل مقایسه نیست.
5. گرچه بیگانگان، رهبری ظاهری را از ائمة اطهار(ع) گرفتند و آنان را خانه نشین کردند، امّا رهبری ملکوتی انسانها و جوامع بشری حقیقتی است که از وجود مقدّس آنان جدا نمیشود.
6. نماز، روزه، زکات، حج و دیگر عبادات، هر کدام نوعی صعود و تقرّب به سوی خدای سبحان دارند. «إلیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه؛2 هر کس سربلندی میخواهد؛ سربلندی یک سره از آن خداست سخنان پاکیزه به سوی او بالا میرود و کار شایسته به آن رفعت میبخشد و کسانی که با حیله و مکر کارهای بد میکنند، عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگشان خود تباه میگردد.» این صعود، حرکتی به نحو صیرورت است و مسلّماً به محرّک و رهبر نیاز دارد؛ یعنی باید انسان کاملی باشد که عمل صالحش اعمال بندگان را بالا ببرد و رهبری کند تا به درگاه قبول حضرت حق برسد.
این انسان کامل همان امام معصوم است که نمازش نماز هر فرد متّقی را امامت میکند و حج و زکات و تمام اعمالش، اعمال بندگان صالح را تا وصول به بارگاه حضرت حق، رهنمون میشود. بر این اساس، هر که اوّل وقت نماز به پا دارد، به امام زمان خویش اقتدا کرده است. چون امام زمان(ع) هماره اوّل وقت نماز میگزارد و هر کس در هر اقلیمی که باشد، اگر اوّل وقت نماز بخواند، در این عمل با فضیلت به امام خود اقتدا کرده است، یعنی نماز او به کاروان نمازهایی پیوسته که با امامت نماز ولیّ خدا، به سوی خدا در حال صعود است.
7. از آنچه بیان شد، در مییابیم که وجود مقدّس حضرت مهدی(ع) رهبری ملکوتی تمام انسانها و هر آنچه را که دارای صیرورت و تحوّل است، به عهده دارد. او به اذن خدا، مدبّر امور است و خلقت و هدایت و تدبیر و درمان و حیات و مرگ به واسطة او تحقّق مییابد. به همین سبب امامان معصوم(ع) را واسطههای فیض حق و مجاری روزی خلایق میدانیم.3
وجود آنها همچون دو دستی است که با یکی ارزاق و مقدّرات خلایق از درگاه ربوبی دریافت و در عالم هستی توزیع میشود و با دیگری اعمال صالح بندگان تاعرش الهی رهبری و هدایت میگردد. اگر ولیّ الله الاعظم(ع) عملی را امضا کند، قطعاً مورد قبول خداوند متعال است وگرنه هیچ یک از اعمال انسان پذیرفته نمیشود. بدین سبب، در زیارت جامعة کبیره میخوانیم: «بکم فتح الله و بکم یختم، و بکم ینزّل الغیث، و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلّا بإذنه، و بکم ینفّس الهمّ، و یکشف الضرّ؛4 خدا به وسیلة شما آغاز کرد و به شما ختم میکند و به خاطر شما باران را فرو میفرستد و به وسیلة شما آسمان را از اینکه جز به اجازة او بر زمین افتد، نگه داشته است و به خاطر شما اندوه را بیرون برد و سختی را برطرف کند.»
«إن ذُکر الخیر کنتم أوّله، و أصله و فرعه، و معدنه و مأویه ومنتهاه؛5 هر گاه خیر و خوبیها یاد شود، شما اوّل و اصل و فرعها و معدن و جایگاه و سر حدّ نهاییاش هستید.»
و شاید راز بعضی از روایتها و دعاهای امامان معصوم(ع) در همین امر نهفته است: «اگر زمین بدون امام باشد، نظمش از هم بپاشد و در هم فرو ریزد.»6؛
«کجاست آن وسیلهای که فیوضات آسمان را به اهل زمین میرساند.»؛7
«به ماندن او است که دنیا باقی مانده است و به خیر و برکت او تمام مخلوقات روزی داده میشوند.»8
و شاید سرّ خواندن دعای فرج در شب قدر نیز همین امر باشد.
ماهنامه موعود شماره 112
پینوشتها:
1. سورة انشقاق (84)، آیة 6.
2. سورة فاطر (35)، آیة 10.
3. جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 14، صص 97-120، با تلخیص.
4. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
5. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
6. کلینی، اصول کافی، ج1، ص 179.
7. مفاتیحالجنان، دعای ندبه.
8. مفاتیحالجنان، دعای عدیله.
By Ashoora.ir & Night Skin